نارتانارتا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

یه نینـــــی و یه مامان کــــــوچولو

این روزای نزدیک به تولد یک سالگی دخترم

این روزهای نزدیک به تولد یک سالگی دخترم چگونه میگذرد اصلا غذا های خودشو نمیخوره و دایم شیر میخوره برای همین کلا اعصابم خورده چون شبا چند بار بیدار میشه و شیر میخواد اخه الان دیگه بزرگ تر شده باید غذا بخوره تا سیر سیر شه بگیره بخوابه تا خود صبح   چون شیر مادر زود هضم هست و تازه برای تو دیگه غذای اصلیت به حساب نمیاد یعنی سیرت نمیکنه گلم سیب زمینی سرخ کرده میخوری .... درست میکنم و وسطشو میدم بهت میخوری ولی حالا غذای خودت سوپ یا فرنی  یا سرلاک یا گته گوشت یا ... باشه رو تو برمیگردونی و چشماتو میگیری  سرتو خم میکنی و کلا پا میشی میری یادم رفته بگم الان دو هفته هست قشنگ راه میری میفتی دوباره پا میشی راه میری ....
24 مرداد 1391

نارتا یکی یدونه نارتا عزیز دردونه

نارتا چراغ خونه نارتا یکی یه دونه نارتا عزیز دردونه عزیزکم فکر کنم دو ماه شد که نیومدم وبت رو اپ کنم اخه تابستونه و همش بیرون میریم اینور اون ور این میاد اون میاد ما میریم ههههههههه در واقع سرمون شلوغه و تو هم که نازدونه ایی و من اصلا دلم نمیاد لپ تاپ رو روشن کنم و تو به خاطرش گریه کنی ولی یه دفتر خاطرات گرفتم کم کم برات اونجا خاطره هاتو مینویسم میدونی عسلم اینجا تو محیط وبلاگ نمیدونم چرا معذبم و همه چیز رو نمیتونم برات بگم نوشته هام خیلی خشک و بی روح میشه تو دفتر خاطرات راحت تر میتونم برات از همه چیز بگم در عوض اینجا میشه عکس گذاشت که خودش دنیایی خاطرست درنتیجه شما هم یه وبلاگ داری هم یه دفتر خاطرات   چون خیلی وقته ...
9 مرداد 1391
1